نقاشی دلبندم
شب تاسوعا عمه نرگس اینا حلیم و شام دعوت کرده بودند، رفتیم اونجا تو اولش یه کم حوصله ات سر رفته بود چون سر صبا هم شلوغ بود و زیاد با تو بازی نمی کرد.من به عمه نرگس گفتم کاغذ و مداد بده که تو مشغول بشی آخه یه کم که اوضاع وفق مرادت نباشه می گی : مامان بریم خونمون.تا اینکه با کاغذ و مداد رنگی صبا یه کم مشغول شدی و این نقاشی با مزه را کشیدی خودت و من و بابا که دست هم را گرفتیم. ...